روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

پیاده رفتیم شمال

چند روز بعد از عید فطر بود که با 4 نفر از دوستام تصمیم گرفتیم که پیاده از راه کوه از طالقان بریم شمال.


یه روز کامل مشغول جمع کردن وسایل بودیم و میخواستیم که فرداش ساعت 4 صبح حرکت کنیم که به خاطر بارانی بودن هوا ساعت 6 بعد از ظهر حرکت کردیم.......  ادامه مطلب ...

امانت داری.

یه روز خونه یکی از بچه ها (الف) خالی شد تصمیم گرفتیم که اونجارو استادیوم کنیم.


من پلی استیشنم رو ورداشتم و بردم اونجا. خلاصه بازی کردیم و میخواستم برم بیرون اصلا حال نداشتم که کنسول رو جمع کنم ببرم واس همین گذاشتم اونجا موندش گفتم فردا میام ورش میدارم.

فرداش وقتی رفتم ازش بگیرم دیدم کنسول رو گذاشته تو یه مشما بزرگ دسته دار ازینا که جدید ا.مده خیلی خوشم اومد که ارزش قائل شده بود واس دستگاه و من... دم در که بودیم یکی از بچه ها گفت بده من 2 روز بازی کنم بهت بدم......
ادامه مطلب ...

عصبانی

اقا به نظر من بلاگ اسکای باید توی قسمت آمار بازدیدکننده ها اسمشون هم بنویسه....حسابی از خجالتشون در بیایم...


پست دارم 108 تا بازدید با 4 تا نظر

شایع

قدر اونی رو بدون که کهنه پوشید تا تو نو بپوشی


بدهکار خدام سلامتیش واس من دلش واسه شما


بدهکار مهربونیه قلب یه زنم که از بچگی صدام کرده پسرم


بدهکار یه مرد که خود عشقه بدهکار خودشو چوروک دور چشمش


اومدم یه چیزی بنویسم یه دفه اینا اومد تو ذهنم