روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

امانت داری.

یه روز خونه یکی از بچه ها (الف) خالی شد تصمیم گرفتیم که اونجارو استادیوم کنیم.


من پلی استیشنم رو ورداشتم و بردم اونجا. خلاصه بازی کردیم و میخواستم برم بیرون اصلا حال نداشتم که کنسول رو جمع کنم ببرم واس همین گذاشتم اونجا موندش گفتم فردا میام ورش میدارم.

فرداش وقتی رفتم ازش بگیرم دیدم کنسول رو گذاشته تو یه مشما بزرگ دسته دار ازینا که جدید ا.مده خیلی خوشم اومد که ارزش قائل شده بود واس دستگاه و من... دم در که بودیم یکی از بچه ها گفت بده من 2 روز بازی کنم بهت بدم......
دادم بهش و رفت حدود یه هفته ای دستش بود و هروقت که میگفتم بده بهم یه جوری میپیچوند.

دیه آخرا هرچقد زنگ زدم بهش جواب نداد تا وقتی که رفتم کنسول رو از داداشش گرفتم ورداشتم آوردم

بعد وقتی فهمید که گرفتم زنگ زد بهم که بگه آره مثلا نمیتونستم جواب بدم و بیا دستگاهتو بدم بهت....

الانم میترسم وصلش کنم....میترسم خراب باشه

نظرات 5 + ارسال نظر
"یک من دیگر" یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 20:24

کاش همونجا تستش می کردی

شاید یه عده معرفت رو نفهمن ولی من گفتم شاید دور از معرفت باشه کاریشم نمیتونم کنم

مریم یکشنبه 7 مهر 1392 ساعت 23:55 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

یعنی اینهمه وابسته ای؟؟؟

وابستگی نیستش این که میخواست بپیچونه آدمو واسم مهم بود. جورری رفتار میکرد انگار میخواد یکی از وسایل خودشو بهم بده

Mr PACT دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 07:50 http://misaghetanha.blogsky.com

آی بدم میاد ازین جور آما! دوست دارم خفشون کنم!

دقیقا

Shepesh دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 15:15

آخى،زدى پنچرم کردى پرپرشه الهى!;-)

یوخ بابا

Shepesh دوشنبه 8 مهر 1392 ساعت 20:56

دوستت که معرفت حالیش نیس توام همدردى سرت نمیشه!
دوستت که معرفت حالیش نیس توام همدردى سرت نمیشه!

منظورت از همدردی تو این شرایط چیه؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد