روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

غم

از وقتی با فیس بوق آشنایی پیدا کردم یه سری پستا بودن واسه لایک جم کردن به این شرح که دعا کنید هیچکس مرگ مادرشو نبینه و فلان.....


ولی من امروز دعا میکنم که هیچکس تو سن پایین  مادرش فوت نکنه


امروز صبح خبر دار شدم که مادر یکی از بهترین دوستام پرکشید به سمت آسمون.



میلاد جان خیلی ناراحت شدم....ایشالا غم آخرت باشه.

بخونش

تولدت مبارک....


+چیه خب من بلد نیستم اونطوری شعر بگم و این داستانا...دیگه نهایت کلامم همون بود... دیگه به بزرگی خودت ببخش....گرچه میدونم بلد نیستی...ینی فقط بلدی الکی دعوا را بندازی  بازم موفق باشی






خدا هم با ما آره

امروز اولین برف امسال و دیدیم... یکم خوشحال شدم چون برفه دیگه بالاخره ناراحتم شدم به دو دلیل

1-برفش برف نبود شلاب بود لامصب بیخودی فقط برنامه های مارو بهم زد...


2-برنامه؟؟؟ هیچی هفته پیش امتحانای روزانه ما تموم شدش و میخواستیم لذت کافیو ازین آخر هفته داشته باشیم که اینجوری شد!!


بد ضد حال زد بهمون ایشالا هفته بعد


+اگه واسه کسی مهمه بگم که معذرت میخوام این چند وقت نبودم

++آخ جون برف

امروز ملت زیاد ورزش کردند اخه مشت زیاد زدند

امروز طبق اطلاعات من و اوضاع و احوال سر صبح فهمیدم که 13 آبان هست و روز ما (خیر سرمون)

13 آبان به خاطر حسین فهمیده روز دانش آموز شد....پسری که هنوز پشت سیبیلاش سبز نشده بود و کار بزرگی انجام داد....

ولی نمیدونم چرا توی 13 آبان میریزن باشگاه مشت زنی راه میندازن....مدارس بچه ها رو اجبارن به این باشگاه میبرن(به جز مدرسه ما) ...........نمیدونم با این کارا میخوان به چی برسن...34 سال(درست گفتم؟) اینکار تکرار میشه و من به شخصه پیشرفتی ندیدم شما رو نمیدونم.......

نمیدونم چرا روزی که به اسم یه دانش آموز فداکار رقم خورده کارای بی ریط با اون روز انجام میشه؟


یه چیزیم بگم شما که نتونستین اینهمه سال با مشت آمریکارو بندازین یه بار یه لگد بکوبین جای حساس شاید فرجی شد...