روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

نسل جدید

چند وقت پیش داشتم توی زمینایی که وقتی بچه بودیم فوتبال بازی میکردیم قدم میزدم...


زمینا هیچکودوم پر از بچه نبود....


اکثرا حصارکشی شده بودن...


اکثرا ساختمون بود توش...


زمینایی هم که دست نخورده بودن بچه ای نبود که توش بازی کنه...


یاد اون موقع ها افتادم...زمانایی که با یه توپ 2 لایه زیر بغل میرفتیم دم درب خونه های دوستامون که اکیپ شیم بریم زمین و فوتبال بازی کنیم...


دغدغه هامون این بود که تو کودوم زمین بریم که هم چمنش خوب باشه هم صاحاب زمینش اشنا نباشه که بره شکایت کنه ازمون....


یاد زمانایی افتادم که سر زمین دوچرخه نمیبردیم که اگه صاحب زمین اومد بتونیم سریع فرار کنیم....


یاد زمین هایی افتادم که خاک میشد انقد فوتبال بازی کرده بودیم روشون...


ولی الان همه زمینا چمناشون بلند شده...پس بچه ها کجان؟؟؟؟


نشستن روی صندلی و دارن فیفا بازی میکنن....رو چمنایی که هیچوقت خاک نمیشه...بدون اینکه بخوان برن دنبال کسی که بیاد باهاشون بازی کنه....بدون ترس از زخمی شدن...بدون لذت توپ لایی کردن...بدون منت کشی کردن از بچه ها که قهر کردن به خاطر جر زنی....بدون دعوا سر اینکه کی زیدان باشه کی سوباسا کی کارلوس...بدون ترس از صاحب زمین که بخواد بیاد دعواشون کنه...


دلم واسه قدیما تنگ شده...ایندفه اگه بچه هارو دیدم که دارن تو زمین فوتبال بازی میکنن...اگه دیدم، میرم حتما بازی میکنم...


دلم تنگ شده