-
پشتیبانی نامحسوس!!!
پنجشنبه 19 اردیبهشت 1392 13:45
من از بچگی اصلا بچه اهل دعوایی نبودم و هر اتفاقی برام می افتاد میومدم به مامانم میگفتم و اون هم بهم میگفت بیخیالش شم و منم هیچ اقدامی در راستای دفاع از خودم نمیکردم. کلاس اول یا دوم ابتدایی که تو مدرسه رئوف درس میخوندم. مدرسه از خونه دور بود و من و دوستام در راه مدرسه با هم میرفتیم و یکی یکی از هم جدا میشدیم و میرفتیم...
-
بزرگی تو دبستان
سهشنبه 17 اردیبهشت 1392 13:26
شده تا حالا فک کنید که با این طرز فکر بدنتون کوچیک بشه و برید دبستان درس بخونید؟؟؟ یه کم فک کنید میبینید که خیلی باحال میشه... فک میکنید ممکنه که چه اتفاقایی بیفته؟؟؟ مثلا وقتی دیر میرسید مدرسه استرس ندارید. یا وقتی مشق ننوشتید از کسی نمیترسید. حوصله مدرسه رو ندارید میپیچونید بدون جواب پس دادن. یا وقتی چیزی رو جا...
-
کیفی که جا مونده بود!
دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 23:48
نمیدونم از کجا شروع کنم که مثل قصه 1001 شب_ بی سرو ته_ نشه ... آخه اصولا خاطره رو باید از یجایی شروع کرد دیگه ولی دیگه خودتون ببخشید. من تا کلاس اول دبستان یعنی تا 7 سالگی در طالقان زندگی کردم و کلاس اول دبستان رو در مدرسه غیر انتفاعی رئوف درس خوندم. این مدرسه تو شهر اندیشه بود و من خاطرات زیادی دارم از اونجا که...
-
ریواس چینی
جمعه 13 اردیبهشت 1392 22:57
نه مثل اینکه من درس خون بشو نیستم بازم رفتیم ولایت..... این سری که رفتیم طالقان اصلا حس انجام هیچ کاری نبود ولی پنجشنبه ساعت 7 صبح که بیدار شدم به سرم زد برم کوه.رفتم یکی از دوستام رو از خواب بیدار کردم و سر نیم ساعت راهی کوه شدیم به قصد چیدن ریواس،کمانگوش* و شورک**... ساعت 8:30 راه افتادیم و با یه برنامه ریزی دقیق...
-
روز مادر
چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 15:49
سلام به همه مامان های گل و زحمتکش سلام به همه همسران دلسوز و دلپاک سلام به همه دخترای گل ایرانی روزتون مبارک
-
اسلیپ واکر!!!
دوشنبه 9 اردیبهشت 1392 23:15
نمیدونم چند نفر از شما مثل من هستید؟یعنی تو خواب هم یه روال زندگی جدا داشته باشید(میگیری چی میگم؟؟) من از اون دسته آدم هایی هستم که هر کاری که تو روز انجام بدم،تو خواب واسه اطرافیان تعریف میکنم. یعنی تو روز میترسم کار خلافی کنم که شب واسه مامان بابام رو بشه. یا مثلا وقتی صبح میبینم بابام بهم نیشخند میزنه و میره تو فکر...
-
عیشی بود آن نه حد هر سلطانی
جمعه 6 اردیبهشت 1392 23:55
این چند روز که تو وب نبودم رفته بودم به طالقان تا شاید آخرین تفریح قبل از امتحانام باشه. از اونجایی که داییم بهم گفته بود برای وبلاگ نویسی همه چیزو از نگاه اینکه پست اون رو بزاری نگاه کنی، منم تصمیم گرفتم که تا میتونم به نوشتن پست برای این چند روز فکر کنم ولی راستشو بخواین انقد این طبیعت ادمو به خودش جذب میکنه همه چیز...
-
سوال؟
دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 23:48
یه سوال داشتم ازتون. چرا کسایی که یه عده باید ازشون پیروی کنن واژه منطق تو مغزشون حک نشده؟ افرادی ازین قبیل که من باهاشون سرو کار دارم ناظمای مدرسه هستن. وقتی یه چیز میگن بقیه نمیتونن هیچ ایرادی از کارشون بگیرن. خودشون هر کاری میتونن کنن ولی بقیه اجازه ندارن اون کارو انجام بدن. مثلا به ما میگن که مو نباید بلند و ژل...
-
قورمه سبزی
شنبه 31 فروردین 1392 22:55
مدرسه ما یه مدرسه است که از ساعت 8 تا ساعت 2:45 مدرسه تشریف داریم، و چون مدرسه ما خوابگاه داره ناهار هم به ما میدن. امروز مشاهده شد که چمن میدون بغل مدرسه زده شده و این یعنی ما فردا قورمه سبزی داریم. + همین شکلیه فقط جایه گوشت مرغ داره.....
-
من اینجا چیکار میکنم؟؟؟
جمعه 30 فروردین 1392 01:42
سلام به همه دوستای گلم. از اونجایی که من تازه پا به عرصه وبلاگ نویسی گذاشتم هر اشکالی دیدید شرمنده!!! اصن من اینجا چیکار میکنم؟؟!! راستش امشب خونمون مهمون داشتیم داییم و چند تا از فک و فامیل.... بدون بزرگ نمایی میگم،داییم یکی از بهترین وبلاگ نویس های بلاگ اسکای هست. امشبم منو تشویق کرد که وبلاگ بنویسم. با تشکر که...