روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

کیفی که جا مونده بود!

نمیدونم از کجا شروع کنم که مثل قصه 1001 شب_ بی سرو ته_ نشه ...


آخه اصولا خاطره رو باید از یجایی شروع کرد دیگه ولی دیگه خودتون ببخشید.


من تا کلاس اول دبستان یعنی تا 7 سالگی در طالقان زندگی کردم و کلاس اول دبستان رو در مدرسه غیر انتفاعی رئوف درس خوندم.

این مدرسه تو شهر اندیشه بود و من خاطرات زیادی دارم از اونجا که واستون مینویسم.


اولین خاطره ای که یادم میاد:

مدرسه ما تقریبا از خونمون دور بود و اگر کسی از اعضای فامیل راهش به مدرسه میخورد منو میرسوند.

یه روز عمو حشمتم که یک پژو آردی سبز رنگ داشت به من گفت که منو میرسونه. منم کیفمو در آوردم و نشستم رو صندلی.

وقتی که رسیدیم من پیاده شدم و برای عموم دست تکون دادم و دویدم سمت مدرسه تا به ته کوچه مدرسه و در مدرسه رسیدم که که یکی از دوستام گفت پیمان کیفت کو؟؟؟؟؟؟؟


اون لحظه دست و پام سر شد رنگم زرد شد دویدم سمت ماشین ولی نبود...

منم نشستم گوشه حیاط و گریه کردم تا اینکه ناظم مدرسه اومد کیفمو داد . گفت که عموت واست آورده اون لحظه انگار دنیارو بهم دادن.


نمیدونم چرا اونروز گریه کردم؟ به خاطر کیف بود؟به خاطر چی بود آخه؟ خب جا گذاشتم دیگه دنیا که تموم نشده بود آخه ولی هر دفه که یادم میوفته با خودم میگم چرا؟ شاید به خاطر بچگیم بوده یا..........


+چه خوب میشد با این طرز فکر بزرگ بریم دبستان درس بخونیم هه یادم باشه بنویسم

نظرات 3 + ارسال نظر
masoud دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 23:50 http://tori.mihanblog.com/extrapage/tokhm

تخم دایناسور!!!!!!!!!!!!چه کادویی
http://tori.mihanblog.com/extrapage/tokhm
بعد از باز شدن بر روی عکس کلیک کنید

باغبان سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 13:19 http://laleabbasi.blogfa.com

سطر آخر ایده خیلی جالبیه
منم خیلی وقتها بهش فکر می کنم

نوشتم راجه بهش برو بخون

نینا سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 16:48 http://taleghani.persianblog.ir/

خود عمو هم پسری داشت که میدونست این جا گذاشتنا طبیعیه

نه گفت میخواستم شیشه رو بکشم بالا که دیدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد