روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

کیفی که جا مونده بود!

نمیدونم از کجا شروع کنم که مثل قصه 1001 شب_ بی سرو ته_ نشه ...


آخه اصولا خاطره رو باید از یجایی شروع کرد دیگه ولی دیگه خودتون ببخشید.


من تا کلاس اول دبستان یعنی تا 7 سالگی در طالقان زندگی کردم و کلاس اول دبستان رو در مدرسه غیر انتفاعی رئوف درس خوندم.

این مدرسه تو شهر اندیشه بود و من خاطرات زیادی دارم از اونجا که واستون مینویسم.


اولین خاطره ای که یادم میاد:

مدرسه ما تقریبا از خونمون دور بود و اگر کسی از اعضای فامیل راهش به مدرسه میخورد منو میرسوند.

یه روز عمو حشمتم که یک پژو آردی سبز رنگ داشت به من گفت که منو میرسونه. منم کیفمو در آوردم و نشستم رو صندلی.

ادامه مطلب ...

ریواس چینی

نه مثل اینکه من درس خون بشو نیستم بازم رفتیم ولایت.....


این سری که رفتیم طالقان اصلا حس انجام هیچ کاری نبود ولی پنجشنبه ساعت 7 صبح که بیدار شدم به سرم زد برم کوه.رفتم یکی از دوستام رو از خواب بیدار کردم و سر نیم ساعت راهی کوه شدیم به قصد چیدن ریواس،کمانگوش* و شورک**...


ساعت 8:30 راه افتادیم و با یه برنامه ریزی دقیق ساعت 10 به کوه خچیره رسیدیم. اونایی که اشنا هستن میدونن کجا رو میگم. تا ساعت 11 صبحونه: چایی دودی با نون کُلاس خوردیم تا ساعت 11 رفتیم بالای کوه و شروع کردیم به چیدن که واس اینکار چون کیسه ای نبرده بودم یه شلوار زاپاس که داشتم اون رو پاچه هاش رو گره زدم و شد کیسه .

البته فقط ریواس بود چیز دیگه ای پیدا نکردیم...

برگشتیم به دامنه کوه و دوباره تغذیه کردیم خودمون و یه چایی با آب چشمه که البته نمیدونم آب چشمه بود یا برف ولی یه آب یخ و شیرین بود.


ولی چه منظره ای داشت آدم کیف میکنه الان میگین چقد تعریف میکنه ولی همش واقعیته...





*komangush نوعی  قارچ که بعضی ها بهش کمانگوشت هم میگن که یدونش یه وعده غذایی هست خیلی هم بزرگه

**shurak یه نوع سبزی کوهی


+یکی منو راهنمایی کنه که چجوری عکس های زیاد بزارم تا عکس هایی که گرفتم رو ببینید.  

++ روز معلم هم با چند روز تاخیر مبارک 

روز مادر

سلام به همه مامان های گل و زحمتکش


سلام به همه همسران دلسوز و دلپاک


سلام به همه دخترای گل ایرانی


           روزتون مبارک

اسلیپ واکر!!!

نمیدونم چند نفر از شما مثل من هستید؟یعنی تو خواب هم یه روال زندگی جدا داشته باشید(میگیری چی میگم؟؟)

من از اون دسته آدم هایی هستم که هر کاری که تو روز انجام بدم،تو خواب واسه اطرافیان تعریف میکنم.

یعنی تو روز میترسم کار خلافی کنم که شب واسه مامان بابام رو بشه.

یا مثلا وقتی صبح میبینم بابام بهم نیشخند میزنه و میره تو فکر میفهمم کار از کجا آب میخوره. خب دست خودم نیست چیکار کنم؟؟؟


یکی دیگه از کارای شب من تو خواب راه رفتن هستش که تا بقیه بهم نگن این کارو کردی باور نمیکنم. البته تو بعضی از اینها هم متوجه میشم که چه اتفاقی میافته ها!! مثلا بابام رو میبینم که میگه پاشو از خواب تمام خونه رو هم میبینم ولی یچیزایی میبینم که بابام نمیبینه و وقتی که سعی دارم بهش بگم من دارم فلان چیزو میبینم میگه داری خواب میبینی( اخه چجوری خواب میبینم وقتی شما رو هم میبینم؟)


و تازه چشم هام  بازه یعنی چیزایی که تو فکرم هست رو با چشم باز با کیفیت 120 مگا پیکسل میبینم (فیلم پسر کوسه ای و دختر گدازه ای رو دیدید؟؟)


یکی دیگه از شیرین کاری های تو خواب من اینه که میتونم خوابم دیدنم رو کنترل کنم

یعنی وقتی خواب میبینم که یه گرگ میخواد بهم حمله کنه میگم بیخیال بزار کارشو کنه من که خوابم.!!!

یا وقتی تو خواب مشغول درست کردن چیزی هستم  اگر چیزی لازم داشته باشم همون لحظه بوجود میارمش.



اگه دوس دارید چند تا از تو خواب راه رفتن هامو بخونید.(ادامه مطلب)


ادامه مطلب ...