روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

پرسی جکسون

یه کتاب این چند وقت خوندم بد جور رفت رو مخم به طوری که شبا خوابشو میبینم خدا کنه فقط اتفاقی واسم نیفته!!!


بگذریم این کتاب از پنچگانه پرسی جکسونه که راجع به اساطیر یونانه.ولی تو سالهای اخیر اتفاق میفته. اولین کتابش که اسمش دزد آذرخش بود رو خوندم خیلی حال کردم اونایی که از این تیپ داستانا دوس دارن حتما بخونن این کتابو.از انتشارات بهنام هست.

تازه فیلمشم ساختن.

گذر سال....

بچه که بودم آرزو داشتم بابام موزر رو بده بهم و بگه منو کچل کن که امشب این اتفاق افتاد....


ولی کاش این آرزو بر آورده نمیشد من موهای سفید بابارو دیدم.تازه موهاش خیلی کم پشت شده بود 

پشتیبانی نامحسوس!!!

من از بچگی اصلا بچه اهل دعوایی نبودم و هر اتفاقی برام می افتاد میومدم به مامانم میگفتم و اون هم بهم میگفت بیخیالش شم و منم هیچ اقدامی در راستای دفاع از خودم نمیکردم.


کلاس اول یا دوم ابتدایی که تو مدرسه رئوف درس میخوندم. مدرسه از خونه دور بود و من و دوستام در راه مدرسه با هم میرفتیم و یکی یکی از هم جدا میشدیم و میرفتیم خونه هامون...من یکی مونده به آخرین بچه ای بودم که میرفتم خونمون و یه خیابون اونور تر محمدرضا بهترین دوستم  به خونه میرسید و زنجیره قطع میشد...


ما توی مسیر انواع شیطنت ها رو میکردیم و کلی میخندیدیم ولی یه نفر بود که این وسط اصلا با ما سازگار نبود...


سهیل یه پسر عینکی تقریبا تپل با قد بلند تر از ما که تنها کارش اذیت کردن ماها بود ولی نمیدونم چرا با اینکه ما چند نفر بودیم هیچکودوم جرات نداشتیم سر جاش بشونیمش..


تا اینکه موضوع رو با مامانم در میون گذاشتم و نرگس خانوم (دختر عمه مامانم) که توی یک آپارتمان بودیم یه راه حل پیشنهاد کرد.



ادامه مطلب ...

بزرگی تو دبستان

شده تا حالا فک کنید که با این طرز فکر بدنتون کوچیک بشه و برید دبستان درس بخونید؟؟؟


یه کم فک کنید میبینید که خیلی باحال میشه...

فک میکنید ممکنه که چه اتفاقایی بیفته؟؟؟


مثلا وقتی دیر میرسید مدرسه استرس ندارید.

یا وقتی مشق ننوشتید از کسی نمیترسید.

حوصله مدرسه رو ندارید میپیچونید بدون جواب پس دادن.

یا وقتی چیزی رو جا گذاشتید خیلی راحت و بیخیال مشکل رو حل میکنید (پست قبلی!)

پاچه خواری برای نمره 

لباس فرم چیه دیگه؟

موها و ناخن ها که اهمیت نداره

مشقت رو دیر ببری کی میخواد چیزی بهت بگه؟

من این یکی رو خیلی دوست دارم:معلم میگه میندازمت تو انباری تو ام میگی بیا بریم انباری! به همین سادگی!!!!