بعداز سه ماه دوری از اینترنت و این حرفا بالاخره اومدم که بنویسم.
چیز خاصی ندارم بنویسم...از تابستونم که بخوام بنویسم خیلی میشه....فقط اومدم خودمو نشون بدم.
مدرسه هم که باز شده و سومین روز مدرسه میخوان ازم درس بپرسن!!!شمام ازین داستانا داشتید خدایی؟؟؟؟
ولی باید یه برنامه بزارم تابستونم رو تعریف کنم اصلا مونده تو دلم باید بگم ایشالا به مرور زمان
آها راستی سلام
ما یک هفته اول که فقط آشانایی داشتیم
خوش اومدی...
چاکر داش میثاق
رسیدن به خیر
قربان شما
خوشحالم دوباره می خونمت و می خوای انشاء :
تابستان خود را چگونه گذراندی و برامون بنویسی!
فقط جیگرمونو با یاد رفتن مدرسه بد جوری آتیش زدی !!!
خوشا به حالت !
سلام کرم دندون دلم واست تنگیده بود.
فقط نمیخوای آدرس بلاگتو واسم بفرستی؟؟؟
ورود پیروزمندانه شا رو به مدرسه تبریک می گم البته معلمها اساسی دلشون براتون تنگ شده بودا چون سه ماه کسی نبود که با امتحان زجرشون بدن
بله بله
سلام