روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره
روزای نوجوانی من

روزای نوجوانی من

روزام اینجوری میگذره

امتحان تمومه!ولی من چی؟ تموم شدم؟

امروز(یعنی روز دوشنبه) آخرین امتحان رو هم تموم کردیم.

یه سال تحصیلی مثل برق و باد گذشت.

چه روزای سختش چه روزای خوبش چه روزای بدش چه روزای خاطره سازش،چه روزای غم انگیزش.


یادمه سال هایی که ابتدایی بودم بعد از تموم شدن مدارس تا یه هفته شوک زده بودم از خوشحالی.

سال های راهنمایی هم بعد از تعطیلی مدارس کتابامون رو از خوشحالی آتیش میزدیم.

ولی سال های دبیرستان.....  توی این دو سال بعد از تعطیلی مدارس هیچ حسی نداشتم،یعنی الان که میدونم 3 ماه رو خالی از دغدغه(درست نوشتم؟) درس و مشق و آستین بلند پوشیدن توی روز گرم و ...... هستم، هیچ فرقی با دوران مدرسه نداشته واسم و تنها کاری که انجام دادم مچاله کردن برگه امتحانی و انداختن اون توی سطل آشغال بود...همین.....

کاملا به تعطیلیمون بی تفاوت بودم.


فک کنم دلیلشو بدونم به خاطر اینه که هیچ زحمتی نکشیدم که الان ازش آسوده بشم،....چرا آخه؟؟؟


منی که دوران راهنمایی زبون زد همه توی شاگرد زرنگی بودم، نمیدونم شاید از درس زده شدم...


ولی امسال تابستون میخوام درس های سال بعد رو بخونم به خصوص حسابان رو.

واسم دعا کنید.


+کسی میدونه چرا پیچک ف ی ل ت ر شده؟


نظرات 3 + ارسال نظر
باران پاییزی سه‌شنبه 21 خرداد 1392 ساعت 08:18 http://baranpaiezi.blogsky.com

دغدغه رو درست نوشتی
موفق باشی. تو دوران خوبی هستی پیمان. قدرش رو بدون. این روز ها بی بازگشته.
دیفرانسیل رو بیشتر از حسابان دوست داشتم

دیفرانسیل واسه پیشه

مامان بزرگ کرم دندون سه‌شنبه 21 خرداد 1392 ساعت 10:18

دنیا رو سخت نگیر مهم اینه لبخندت مدام باشه و خدات نزدیک ...باقیش و بی خیال !
سخت گیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خون آشامی است
...
درس بخون اما توی درس ، تو دنیا، تو آدما ، تو پول و تو هیچی متوقف نشو ..آدمی بزرگتر از همه اینا هست...
نگران هیچی ام نباش نه درس نه هیچی ...خدا هست ...
منم دعات می کنم ننه جون

مرسی مامان بزرگ

مژگان امینی پنج‌شنبه 23 خرداد 1392 ساعت 00:12 http://mozhganamini.persianblog.ir

سلام
اگر تصمیم گرفتی که بخوانی حتماً خواهی خواند ولی برنامه ریزی یادت نره.با کسی هم قرار خواندن بگذاری بد نیست.
خوب دبیرستان با راهنمایی و دبستان فرق می کند آدم هم با چندسال پیش خودش فرق می کند.
یک وقتایی فکر می کنم من روزه را برای افطارش و درس را برای پایان امتحانش می گیرم و می خواندم بدون این که به فلسفه ی اصلی اش فکر کنم.شاید اگر از خود درس خواندن لذت می بردم به آرزوهای بیشتری می رسیدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد